اگر تا به حال «Dark Souls» (یا دیگر عناوین مشابه FromSoftware) را بازی کرده باشید، احتمالاً برخی از عناصر «Moonscars» آشنا خواهند بود. مسلماً، داستان اینجا در مقایسه آشکارتر ارائه میشود، اما داستانی سورئال از دنیایی محکوم به فنا، جنون، رنج و غیره است.
جنگجوی به نام گری ایرما مجبور می شود موجودی به نام «مجسمه ساز» را بیابد که هم به عنوان خالق او عمل می کند و هم احتمالاً دلیلی برای پرتاب شدن جهان در هرج و مرج زیادی است. این یکی از انواع داستانهایی است که قهرمان داستان همه چیز را به وضوح به خاطر نمیآورد، متحدان ممکن است دشمن باشند، دشمنان ممکن است متحد باشند، متحدانی که ممکن است دشمن باشند ممکن است در واقع متحد باشند و غیره. خون، احشاء، ماه، شاید ایرما پسر بد واقعی باشد – اگر قبل از اینکه تمرین را بدانید این نوع بازی ها را انجام داده باشید.
البته این بدان معنا نیست که داستان در «Moonscars» کاملاً مشتق شده است. یک چین و چروک به خصوص جالب، موضوع ثابت خاک رس و قالب گیری است. برخی از موجوداتی که با آنها روبرو میشوید از خاک رس ساخته شدهاند (که ممکن است از استخوانهای انسان به عنوان بخشی از ترکیب شیمیایی خود استفاده کرده باشد)، برخی دیگر از گوشت ساخته شدهاند و برخی ممکن است فقط کمی از هر دو باشند. انسانها ظاهراً از این ظروف سفالی به عنوان خود جانشین استفاده میکردند، مانند نوعی کلون موقت، اما بعد همه چیز به نحوی خراب شد.
آیا واقعاً این موجودات سفالی هیولاهایی هستند که مجسمه ساز عمداً آنها را رها کرده است؟ آیا رگها با وجود داشتن حس خود از استفاده به عنوان ابزار خسته شدهاند؟ چرا ایرما واقعاً میخواهد مجسمهساز را پیدا کند و آیا او حتی میداند؟
این جذاب ترین داستان نیست، اما برای ادامه دادن به جلو بردن من کافی است.